-
دارم آه می کشم ،
3 - آذرماه - 1384 18:22
باید برای رسیدن به آرامش خودم را در خودم غرق کنم و دست برآرم به چیدن از درختی که جزخویشتنم، میوه ای بر نخواهد داد. گم شوم در لابلای بودنم ودر سایه روشن این دقیقه های بیهوده که به جنون می کشاندم، محو گردم. «تو» بهانه ای و بهانه برای کسی که در خویش غرق است بجز دستاویزی برای رسیدن به آرامش ،چه می تواند باشد ؟ جهان چه...
-
باجه تلفن
3 - آذرماه - 1384 18:20
گوشی را که با عصبانبت سرجایش گذاشت زیر لب چیزهایی گفت که شنیده نمی شد و بعد آرام اما سریع گفت : « دیگه بهش زنگ نمی زنم، .... تا یه مدت زیادی » و همچنان که قدم بر می داشت به جمله هایش اندیشید : ... تا ف ر د ا ...
-
...
3 - آذرماه - 1384 18:19
دیگر برای تفکر وقتی نیست ، باید بدون هیچ توقفی فهمید.
-
از این ناشناختگی (۲)
2 - آذرماه - 1384 23:06
سلام... با توام، خود تو مگر در این خیابان های سرد و وحشی کسی جز من و تو - عاشق - هست ؟
-
از این ناشناختگی(۱)
27 - آبانماه - 1384 10:08
حالا برای سومین بار است که در این عرصه نا شناختگی قدم می گذارم. دلم می خواست این زندگی لعنتی دست از سر زمان بر می داشت تا من فرصت بیشتر می یافتم برای غرق شدن در این وادی بی تجربگی. به همین خاطر تصمیم گرفته ام کوتاه و مختصر بنویسم. اما آنچه که باید بگویم ... مگر نه اینکه در ابتدای این صفحات هزاران ناشناس نشسته اند تا...
-
کسی مرا راهنمایی کند...
25 - آبانماه - 1384 22:02
کسی مرا راهنمایی کند . کسی به من بگوید یا حتی اشاره ای کوچک ، برای اینکه بدانم ، برای اینکه بهتر بدانم ، حالا که در ابتدای این راه ایستاده ام ، حالا که قدم گذاشته ام در مرحله ای پر از بی تجربگی . شماها ، همه کسانی که این صفحات مجازی پر از پرسه زدن های مجازیتان است به من هم بگویید : چه بنویسم ؟ تا کجا بنویسم ؟ نه … چه...
-
سرآغاز
23 - آبانماه - 1384 21:09
سلام حالا حداقل برای خودم هم که شده باید آمدنم و حضورم را اعلام کنم ، تا بعد ...