ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
یکی بود، یکی نبود
یه خونه بود با یه در ِ خیلی بزرگ و یه پنجره خیلی کوچک توی یه گوشه ای از این دنیا، برای اینکه هر کس دلش خواست بتونه بیاد توی خونه، اما فقط اون هایی که خیلی دلتنگ هستن بشینن پشت پنجره و به دور دست ها خیره بشن ....
---------------------------------
پینوشت : قصه ما تموم شد
بهتر بود می گفتی.."معمای ما تموم شد!"
معما ... ؟! یعنی واقعاْ معماست؟ قصه نیست؟ نمی شه بهش گفت قصه؟
کاش می شد نقاشی ای که بر اون اساس این قصه نوشته شده رو هم می گذاشتم اینجا٬ شاید کمتر بی نتیجه گیری می شد٬ شاید ...
خب ...چرا اون نقاشی رو نمی ذارید؟؟
بخاطر اینکه زیر شیشه یه میز٬ توی یه کافه جا مونده ...