کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

محرم؛ کارناوال غم یا قصه ماتم

 

اگر برای خودم می نوشتم همین عنوان کافی بود برای طرح موضوعی که سال هاست ذهن مرا نه تنها در ایام محرم که در همه مناسبات مذهبی به خود معطوف می کند، اما چه کنم که تنها برای خودم نیست که می نویسم، هر چند پیش بینی می کنم از توضیحی که بر عنوان خواهم نوشت نیز آنچه که در ذهنم می گذرد طر°فی نخواهد بست.

نمی خواهم ادای روشنفکری در آورم که : وامصیبتا چه بر سر ریشه های واقعی اعتقاداتمان و مثلاً همین عاشورا و فلسفه قیام می رود، که نه می توانم و نه در شکل کلیشه ایش بدان اعتقاد دارم که بابا بردارید کاسه و کوزه تان را، این چه عزاداری و یادآوری است که لعن خدا و پیغمبر و همان امام حسین را نیز برای خودتان ...، همچنان که این طرز تفکر را نیز رد نمی کنم.

اساساً آن عنوان بالایی ناظر بر آنچه در متن حادثه عاشورا رخ داده و هزار و چهارصدسال بر تارک تاریخ و روی DNA مردمان شیعه، نسل به نسل تا به امروز آمده نیست، که دقیقاً شرحی است و حسی است بر آنچه در تهران همین حوالی زمانی[1] و با طیفی رو به سنت روی دیگر شهرها به ترتیب تناسب ساختاریشان، بر محرم به عنوان اولین ماه قمری می رود.

اینجا حضور محرم در ویترین به وضوح مشخص است. ویترینی به بزرگی همه شئون زندگی. با آمدن محرم شهر یکپارچه ویترینش را عوض می کند، خلاقیت درونی مردمان و چشم و هم چشمی و حتی رقابت عجیبشان هم سوژه می آفریند برای دیدن و اندیشیدن به اینهمه تناسب و تضاد جورواجور. تغییر زنگ موبایل ها و رنگ ...، ولش کن دلم نمی خواهد اینگونه این حکایت را پیش ببرم،

خب چه مانعی دارد، کسانی محرم را اینگونه در سطح دوست دارند و می فهمند و اصلاً چه کسی گفته همه باید عمیقاً و با درک پیام اصلی عاشورا به عزاداری بپردازند. اگر همه بروند به دنبال ریشه و عمق٬ پس تکلیف آدم هایی که ذاتاً سطحی هستند چه باید بشود. پدرها و مادرهای نسل گذشته و حتی امروزی که تنها به دنبال موضوعی برای گریستن و گرفتن حاجت هایشان هستند چه گناهی کرده اند که یک عده هی گیر می دهند به پیام اصلی، پیام اصلی ...

به آن هایی که پرستیژ مدرنیته به خود می گیرند و زیر خیمه رفتن و سینه زنی و زنجیر زنی و عزاداری شبانه و خیابانگردی دسته ها و هیئات را با چارچوب های زندگی مدرن صنعتی می سنجند و حقوق شهروندی و جامعه مدنی و ... را به داد سخن می آورند نیز می توان حق داد.

وحتی گروه سومی که شیوه رو به مدرنیته! نهاده عزاداری ها، از ریتم و آهنگ نوحه ها و تشابهشان به ملودی های آشنا تا متن سخیف آن ها و لخت شدن و قرمز و کبود و خونی کردن سر و صورت و سینه و رقص سماع یا به تعبیری هروله سینه زنان و حاشیه رنگی و عرضه مداسیون در پیاده روها و رفتن به عمق حاشیه بجای سطح متن، غصه دارشان می کند نیز حرفشان قابل احترام است.

به اینجا که می رسم دوباره حس می کنم که نوشتن و اظهار نظر کردن در موضوعاتی اینچنین حساس، برای منی که چارچوب اظهارنظر علمی را می فهمم تا چه اندازه حرکت بر لبه تیغ است.

محرم برای عده ای کارناوالی با شخصیت پردازی غمگینانه است تا تغییری موقتی در مسیر زندگی روزمره شان ایجاد کنند. برای عده ای گیر کردن در باتلاق سنت و عقاید کهنه و برای عده ای دیگر برزخی بین این دو در نفهمیدن ها و کج فهمی ها٬ و اینچنین قصه ماتمی هزار و چهارصد سال بعد از آن واقعه عظیم در حال شکل گیری است برای منی که روابط بین آدم ها و حرکت های اجتماعی برایم حساسیت ویژه ای دارد و ذهنم را به خود مشغول می کند.

بگذار سیاستگزاران رسانه ملی به عنوان اصلی ترین ابزار جهت دهی فکری و فرهنگی جامعه راه خودشان را بروند و متولیان اجرایی ذیربط با درک سلیقه ای خودشان مسیر حرکت محرم را ترسیم کنند و فرهنگ توده و مردم کوچه و بازار نیز بر اساس برداشت هایشان از این منابع اطلاعاتی و دیگر راویان اخبار، محرم را احیاء دارند ...

تنها می ماند این سوال در گوشه ذهن من که : نسل جدید که به هزار دلیل کمتر فرصت استفاده از فیوضات رسانه ملی را پیدا می کنند و داغ درد و زخم عدم مطالعه را نیز به پیشانی دارند، از میان این آشفته بازار چه چیزی روی DNA هایشان به پارادایم آینده خواهند برد؟



[1] - کسانی که اینجا زندگی می کنند، می دانند -امیدورام - که چه می گویم.

نظرات 1 + ارسال نظر
خشایار 22 - آذر‌ماه - 1390 ساعت 08:21 ب.ظ http://2noghte0.blogfa.com

lخیلی وبلاگ قشنگی دارید و حرف های تاثیر گزاری نوشته اید

شما خوب می بینید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد