کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

تو

 

برای چه بنویسم ... وقتی «تو»  آن طرف ننشسته باشی ...[1]

چه حکایت غریبی است، حکایت «تو» که گاهی مستتر می شود در یک «ت» ساده با فتحه ماقبلش و گاهی حتی حذف می شود به قرینه معنوی.

حکایت «تو» که گاهی در لباس فردیت یک معشوق، یک مأمور، یک منظور در می آیی و گاهی جمع می شوی در دل یک صنف، یک دسته، یک گروه همسان یا غیر همسان. گاهی در قواره یک معلوم ظاهر می شوی، گاهی در هیبت یک مجهول. گاهی خودت هستی جاندار یا بی جان، گاهی همه کسانی ... گاهی خودت هستی٬ در همین حکایت دوم شخص، گاهی حلول می کنی در خودم که برای خودم می نویسم و برمی خیزی در «من» اول شخص٬ گاهی می نشینی در نقش همه سوم شخص ها. گاهی خودت هستی روبروی یک نامه، گاهی همه بشریت ای روبروی تورات، انجیل، قرآن. گاهی ظهور می کنی در همه آینده ها برای کتیبه کوروش، گاهی می خزی در این فضای مجازی و می نشینی در کسوت کسانی که نه دیدیشان، نه شنیدیشان[2] ... و آه، چرا ادامه می دهم توصیف «تو»یی را که مجرد از همه است و مرکب در همه.

بی «تو» کدام نوشته شکل می گیرد و مفهوم می یابد، کدام دست در قلم می رود، چه کسی ادعا می کند، می تواند برای «هیچ کس»ها بنویسد؟

...

حالا می خزم در پوسته خویشتن ام که بی «تو»یی رسوخ کرده در لابه لای بودن اش، آنچنان که خودم را هم از «تو» بودن گرفته است.



[1] - پست قبلی در حقیقت همین نوشته بود، اما جمله اولش، بر خودم چنان اثرگذار بود که نخواستم تجردش را در تجمع جملات بعدی مقهور و مستور کرده باشم و بکارتش را ازاله. این شد که به فاصله یک روز، مابقی ماجرا را منتشر کردم.

[2] - در همه مدل های ارتباطی «مخاطب» عنصری کلیدی است. امروز و در فضای وب، مخاطبان مجازی دریچه ایی نا متناهی گشوده اند برای نظریه هایی که خواهند آمد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد