کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

دهانت ...

 

شاعر

تو را دوست دارم،

نه به خاطر همه خاطراتم با شعرهایت

از خروس زری پیرهن پری

تا مرثیه اگناسیو،

تا انار شکسته،

و نه به خاطر تمام شب هایی که با صدای تو به خواب رفته ام.

تو را دوست دارم به خاطر آنکه شاعری

و از «دهانت»  

شعر  می تراود ...

نظرات 1 + ارسال نظر
ahmad 3 - مرداد‌ماه - 1389 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام
اگر چه آگاهی ندارم که سبک شعرت پست مدرن است یا نه اما میدانم که درطول تاریخ در دسترسمان بوده هاند شاعری که از دهانشان ......شعر تراویده انجا که شعر و شعور را به زری و سیمی فروخته اند (معلومم نیست ما اگر جای آنها بودیم بدتر میشدیم یا نه ...) اما به قول اخوان بوده اند شعرایی که مرثیه خوان وطن خویشتنند......
توشاعر را دست داری و من تورا

و من تو را٬ و شعر را٬ و شاعر را
و دهانت را که «می بویند مبادا گفته باشی ...» دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد