کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

کمی بعد از همیشه

حرف هایی که می توانمشان گفت

چه بی رحمانه زیبایی (2)

یادم می آید بارها گفته ام و حتی چندین مرتبه هم در نوشته هایم آمده است که همیشه حرف هایی هست، معانی و مفاهیمی، و حتی حس هایی که وقتی می خواهی بگویی، بیانشان کنی، از عالم انتزاع و تجرد به جهان هستی بیاوریشان، فهمیدنی و باورپذیرشان کنی و حتی وقتی می خواهی حرف های دلت را بزنی، منظورت را به طرف مقابل ات بفهمانی، خودت را، موجودیت خودت را به دیگری بگویی یا به رشته تحریر درآوری  .... هر چه در فرهنگنامه ها و کتاب های لغت به دنبال کلمه ای می گردی، تاریخ٬ زبان و فرهنگ ات را می کاوی، فولکلورات را شخم می زنی تا بتوانی حرفت را بزنی و جان کلام را بگویی، می بینی که نیست! لغت های مشابه زیاد می یابی اما آنچه تو می خواهی بگویی نیست، دلت می گیرد حتی، از اینکه نمی توانی منظور واقعی ات را به دیگران بگویی احساس عجز می کنی، خودت را الکن می بینی و کتاب لغت را حقیر و ضعیف و ناتوان، اصلاً همه لغت های جهان را کوچک و کم می پنداری در مقابل مفهومی که در دلت و در افکارت می لولد و تو را پریشان می کند.

سعی می کنی دست و پا بزنی، به زمین و زمان چنگ می زنی، هی لغات را پس و پیش می کنی، هی اصطلاح جدید می گویی، هی با کلمات دیگر می خواهی این اصطلاح را توضیح بدهی، هی تعریف می کنی .. تشریح می کنی ... اما .. همچنان ناتوانی، عاجزی، همچنان لغتی نیست که افکارت را همسنگی کند.

بعد همه انرژی هایت گرفته می شوند، سست می شوی، سلول هایت انگار از هم می پک اند، تمام غم های دنیا روی سرت آوار می شوند و آرام آرام دست هایت را بالا می بری و تسلیم می شوی و خاکستر وجودت آرام آرام روی زمین ناتوانی ات می ریزد و ....

پنجشنبه شب که آهنگ «تصویر رویا»ی داریوش را گوش می دادم، وقتی به «چه بی رحمانه زیبایی» رسید، اگرچه پیشترها نیز بارها این آهنگ را شنیده بودم اما برای یک آن ماندم که چه تصمیمی بگیرم، بین آن همه استدلال که در دو سه پاراگراف بالا خلاصه اش کردم با این کلام که به اندازه همه آن استدلال ها مرا و افکار مرا درهم نوردید، کدام را حقیقی تر ببینم .... حالا انگار می کنم هنور جهان معانی پر است از ظرفیت هایی که ما، من و تو، باید کشفشان کنیم، به دنیایشان بیاوریم و سنجاقشان کنیم به کتاب لغت. حالا پس از این چند روز من غرق شده ام در این معنی که : چه بیرحمانه زیبایی ...   

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد 19 - اردیبهشت‌ماه - 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

سلام
ما آمدیم سری زدیم و رفتیم. دل خیلی هارا هم خواستیم بشکنیم دلمان نیامد.تلاشت پر ثمر-شادیت مستمر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد