-
باور نمی کنم ولی ...
13 - مردادماه - 1391 01:57
فراموش که می کنیم فراموش می شویم؛ و اینگونه فلسفه جاری می شود در قاعده بازی جهان. ... کوتاهه ای است جهان که در نرسیدن کوه ها و رسیدن آدم ها خلاصه نمی شود. ... انسان ایستاده در سرازیری زندگی، برای فراموشی همه روزهای سخت که ناگاه خویش را فراموش می کند. ... و از ما همان می ماند که ماایم.
-
[ بدون عنوان ]
15 - بهمنماه - 1390 17:13
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی ... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد ، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز. سهراب
-
ناباد
21 - دیماه - 1390 17:49
وقتی آنقدر آهسته می آیی و می روی که خبردار نمی شوم، دلتنگی سنگین تر می شود برای منی که پابند خاطرات شیرین گذشته ام، برای منی که ترا روی گونه هایم لمس کرده ام. غریبه گی می کنی ... برای تو چه فرق می کند کز این هزار، زدودن یکی غبار ... ؟ غریبه گی می کنی ... برای تو چه فرق می کند دانستن یا ندانستن من؟ برای من اما انتظار...
-
[ بدون عنوان ]
17 - دیماه - 1390 09:56
دیر آمده گان ِ رفته گان از یادیم کآتش به سر از سر جنون بنهادیم دود ار چه فرا رود ز خاکستر ِ ما ما منتظران یک نسیم از بادیم
-
باد
14 - دیماه - 1390 13:04
بجز باران، «باد» نیز می تواند مرا بر گرداند به این فضای مجازی تا کره کره را بالا بزنم و بنویسم از چیزهایی که به شواهد پست های قبل، مدت هاست در احوال هواشناسی می چرخد. این را امروز فهمیدم که باد، تهرانی آفریده است شیرین و دوست داشتنی و دلچسب و ... البته سرد. این شد که با همه درگیری ها و دردسرهای امروز، فرصتی آفریدم...
-
[ بدون عنوان ]
28 - آذرماه - 1390 09:49
-
کوتاهه ای برای دیدن
21 - آذرماه - 1390 15:34
زمان نسبی است. خیلی ها این را گفته اند، خودم هم انگار جایی در همین وبلاگ به این نسبیت اشاره کرده ام، اما خیلی چیزها تا در موقعیت اش قرار نگیری و درکی عینی از آن نداشته باشی قابل فهم نیست. این است که دلم نمی خواهد چیزهایی بنویسم که درک عینی از آن خیلی دلچسب نیست، خیلی همه پسند نیست، خیلی همه فهم نیست ... این است که دیر...
-
در تهران هنوز هم باران می بارد
8 - آبانماه - 1390 10:23
حکایت این هوای لطیف و بارانی، که حالا مدت هاست جهان مرا در بر گرفته، چنان شعف انگیز است که ناخودآگاهم به تحسین و تقدیر وا می دارد از خدای خوبی که این روزها ملموس است.
-
نشانه شناسی
4 - آبانماه - 1390 09:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مستقیم می خورد توی صورتم، مستقیم و حجیم و پر انرژی. چنانکه پرت ام می کند از همان آستانه در، به آستان این صفحات مجازی. در میان این روزهای همه چیزش درگیری و مشغله و استرس و ترس که حتی یادروز حادثه راه داده شدنم به جهان خاکی در یکی از همین روزهایی که گذشت، به روایت...
-
دودآلود
23 - مهرماه - 1390 08:59
احمد می گوید : در صمیم قلب خیلی ها که نگاه کنی فقط دود می ورزد ... من یاد « لا یواخذکم باللغو فی ایمانکم و لکن یواخذکم بما کسبت قلوبکم ...» می افتم. --------------------- بقره 225 و خداوند از سوگندهای لغو شما را مواخذه نکند، اما از آنچه در دل دارید شما را مواخذه خواهد کرد.
-
[ بدون عنوان ]
16 - مهرماه - 1390 09:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از صمیم قلب عشق بورز . ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است .
-
فلسفه مورفی
9 - مهرماه - 1390 15:38
لبخند بزن ... فردا روز بدتریه! ----------------------------- پ.ن : این دیگه آخرشه !!
-
[ بدون عنوان ]
9 - مهرماه - 1390 10:38
هر کس که در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید. چه، آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته به خوان بوالحسن به نان ارزد. شیخ ابوالحسن خرقانی
-
دو روایت واقعی
22 - شهریورماه - 1390 10:18
(1) نگاه می کنم به تو و می روم تا عمق چشمانت می خواهم آنجا بکارم، همه آرامش ها را. (2) نگاه می کنم به تو و می روم تا عمق چشمانت دلم می خواهم درو کنم همه آرامش ها را.
-
... کُلِّها
7 - شهریورماه - 1390 09:51
شما قضاوت کنید ! می گویی : تو حتی فهمیدنی ها رو هم نافهمیدنی می نویسی چه برسه ... می گویم : حق با تو باشد شاید٬ اما تصور کن! ابری تمام دیشب و پریشب را٬ یکریز!!٬ ضرب گرفته سقف خانه مان. اینجا : شهریور٬ تهران. اصلاْ چه نیازی است به دست و پا زدن و پاک کردن همه پیله هایی که دور خودمان چیده و پیچیده ایم. همینطور سرت را که...
-
یک فهمیدن ِ نافهمیدنی
4 - شهریورماه - 1390 10:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 پخشی توی زندگی ات. از هر طرف همه هستند، همه کسان، همه چیزها، حکایت ها، دلخوشی ها، همه وابستگی هایت، دلبستگی هایت. مثل همه آدم ها. بعد یک صبح از خواب بیدار می شوی و مثل همیشه می خواهی زندگی ات را شروع کنی، با جزئیات روزمره اش، با قصه های دنباله...
-
بگو .. حقیقت چیست
3 - شهریورماه - 1390 10:55
... و یسئلونک ماذا ینفقون، قل العفو. کذالک یبین الله لکم الایات ... ... و از تو می پرسند : چه در راه خدا انفاق کنند؟ بگو : گذشت کردن. بدین روشنی و وضوح خدا آیات خود را بر شما بیان کند، باشد که تفکر و عقل خود را بکار بندید. پ.ن. بمانیم تا کاری کنیم، نه کاری کنیم تا بمانیم. (دکتر شریعتی)
-
مرگمزه
30 - مردادماه - 1390 09:38
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 همه ما مرگ را تجربه کرده ایم، گاهی نزدیک، خیییلی نزدیک. دور که می شوی از این تجربه، ناخودآگاهت به سمت فراموشی می کشاند انگار دوستش ندارد و البته تجربه چندان دوست داشتنی ای هم نیست. اما حقیقت هم همیشه دوست داشتنی...
-
بحث آزاد
26 - مردادماه - 1390 11:01
می آئیم، می رویم، مثل روزها، مثل بادها، مثل عمق زخمی فریادها، بی گمان زمان نمی رسد به ما، همچنان که ما به او، همچنان که شب به روز از کرانه ازل تا هنوز. ... کاش پس مواظبت باش.
-
ارگانیسم
22 - مردادماه - 1390 17:54
سهمی از من با تو٬ سهمی از تو با من٬ پشت دریاها باشی پشت تنهایی ها٬ همه ی امروزم را٬ منتظر خواهم بودت٬ همه فرداها هم.
-
آینده نگری
17 - مردادماه - 1390 16:01
دفتر خاطرات سال های گذشته را که ورق می زنی٬ می بینی سهم خودت در سانسور خودت٬ بیش از همه است.
-
آخرین سنگر
16 - مردادماه - 1390 15:35
عادت می کنیم به نبودن همچنانکه عادت کرده ایم به بودن!
-
ادراکات
8 - مردادماه - 1390 17:17
خانه ام را زیر و رو کرده ام، بی هیچ نگرانی. کاش، زیر و رویم نکند خوش خیالی ها.
-
تخیل بازی
5 - مردادماه - 1390 09:23
متخیّل٬ متخیّلٌ علیه٬ بعلاوه افعال بی ربطی ها میایی تخیل کنیم؟
-
[ بدون عنوان ]
22 - تیرماه - 1390 11:51
وقتی تو باشی و تمام خاطره ها٬ وقتی تو باشی و تمام گذشته ها٬ وقتی تو باشی و تمام دلتنگی ها٬ وقتی تو باشی و تمام تمام ها٬ وقتی تو باشی یا نباشی٬ من فقط حاضری می زنم و خوشحالم که امتحان ندارم.
-
کوویز
13 - تیرماه - 1390 09:21
دستت را زیر چانه ات گذاشته ای، روبروی من نشسته ای و زل زده ای به چشمانم که یعنی ... ؟ 1) کجایی! چرا خبر نمی گیری؟ 2) بی معرفت، قرارمان نبود 3) باشد، هر چه تو بگویی! 4) دوستت دارم ها پ.ن : سوال چهار گزینه ای، یک جواب صحیح. آه از این چارچوب و استاندارد.
-
و اخیراْ ...
6 - تیرماه - 1390 10:33
چقدر حرف پشت این عنوان ایستاده است٬ چه حرف ها که صف کشیده اند٬ چه حرف ها که این پا و آن پا می کنند٬ چه حرف ها که منتظر اند٬ چه حرف ها که تلمبار شده اند٬ چه حرف ها که مدفون می شوند٬ چه حرف ها که به خاموشی می رسند ... به فراموشی می رسند. و اخیراْ ... چه ها گذشت!
-
[ بدون عنوان ]
1 - تیرماه - 1390 08:52
غمی شکسته شبم را٬ به شعله بسته لبم را دو پای ره طلبم را٬ ز من گرفته به آنی
-
گذشته بعید در آینده
7 - خردادماه - 1390 09:32
ماجرا دقیقاً این است : گاهی می نشینی و به گذشته فکر می کنی، به اتفاقات و خاطرات گذشته، به لحظه ها و قصه های سپری شده ...، بعد یادِ چیزی می افتی، یادِ کاری، حرفی، حرکتی .. که نمی دانی، یا حداقل مطمئن نیستی، در آن لحظه، در آن قصه، در حکایت آن گذشته انجامش داده ای یا نه، آن را گفته ای یا نه، سر زده است از تو یا نه ...،...
-
جای خالی ها
21 - اردیبهشتماه - 1390 13:06
لطفاً جاهای خالی را با گزینه مناسب پر کنید. سوال : نخستین بار که آدم، حوا را دید به او گفت : ....................... پاسخ : الف) سلام ب) ببخشید، شما؟ ج) دوستت دارم ها د) هیچکدام «هیچکدام» نه برای خالی نبودن عریضه، نه به دلیل کمبود گزینه و نه برای ساده شدن پاسخ ها آمده است، گاهی «هیچکدام» صحیح ترین پاسخ هاست. چه کسی می...