و آنگاه انسان
نشسته بر سر سنگی
پشیمان از کِرد و کار خویشتن .
من ،
به تو نان دادم
با پرّه های نازکی لز تره
که قاتق نان کنی...
(احمد شاملو)
واماانسان حکایت ناشناختگی است ...
من این ادعا را به کنکاش و تحلیل و احیاناً انتقاد می گذارم و نظراتتان را منتظرم.